عقب رفتن. کنار رفتن: برگرفت آن آسیا سنگ و بزد بر مگس تا آن مگس واپس خزد. مولوی. بعد از آنت جان احمد لب گزد جبرئیل از بیم تو واپس خزد. مولوی. رجوع به واپس شود
عقب رفتن. کنار رفتن: برگرفت آن آسیا سنگ و بزد بر مگس تا آن مگس واپس خزد. مولوی. بعد از آنت جان احمد لب گزد جبرئیل از بیم تو واپس خزد. مولوی. رجوع به واپس شود
پشت سر را نگاه کردن. قفا را نگریستن: و او وا پس می نگرید تا مگر رسول علیه السلام رحمت کند. (تفسیر ابوالفتوح رازی). آهو ز تو آموخت به هنگام دویدن رم کردن و استادن و واپس نگریدن. ادیب نیشابوری. و رجوع به واپس شود
پشت سر را نگاه کردن. قفا را نگریستن: و او وا پس می نگرید تا مگر رسول علیه السلام رحمت کند. (تفسیر ابوالفتوح رازی). آهو ز تو آموخت به هنگام دویدن رم کردن و استادن و واپس نگریدن. ادیب نیشابوری. و رجوع به واپس شود
بازپس بردن، اعاده دادن. عقب بردن. از عقب بردن. (ناظم الاطباء). اخناس. (تاج المصادر بیهقی). ارجاه. (زوزنی) : چو سیب رخ نهم بر دست شاهان سبد واپس برد سیب سپاهان. نظامی. گر او میبرد سوی آتش سجود تو واپس چرا میبری دست جود. سعدی (بوستان)
بازپس بردن، اعاده دادن. عقب بردن. از عقب بردن. (ناظم الاطباء). اخناس. (تاج المصادر بیهقی). ارجاه. (زوزنی) : چو سیب رخ نهم بر دست شاهان سبد واپس برد سیب سپاهان. نظامی. گر او میبرد سوی آتش سجود تو واپس چرا میبری دست جود. سعدی (بوستان)