جدول جو
جدول جو

معنی واپس خریدن - جستجوی لغت در جدول جو

واپس خریدن
(غَ مَ تَ)
خریدن فروختۀ خود را
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غَ مَ نِ تَ)
عقب رفتن. کنار رفتن:
برگرفت آن آسیا سنگ و بزد
بر مگس تا آن مگس واپس خزد.
مولوی.
بعد از آنت جان احمد لب گزد
جبرئیل از بیم تو واپس خزد.
مولوی.
رجوع به واپس شود
لغت نامه دهخدا
(غَ / غُو کَ دَ)
پشت سر را نگاه کردن. قفا را نگریستن: و او وا پس می نگرید تا مگر رسول علیه السلام رحمت کند. (تفسیر ابوالفتوح رازی).
آهو ز تو آموخت به هنگام دویدن
رم کردن و استادن و واپس نگریدن.
ادیب نیشابوری.
و رجوع به واپس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
عقب کشیدن:
گفت پا واپس کشیدی تو چرا
پای را واپس مکش پیش اندر آ.
مولوی.
و رجوع به واپس رفتن شود
لغت نامه دهخدا
(غَ / غُو کَ دَ)
در عقب گذاشتن. پس پشت افکندن. اتباع. (تاج المصادر بیهقی) : و گفت (شیخ ابوالحسن خرقانی) از خویشتن بگذشتی صراط واپس کردی. (از تذکرهالاولیاء شیخ عطار)
لغت نامه دهخدا
(غَ دی گَ دَ)
بازپس بردن، اعاده دادن. عقب بردن. از عقب بردن. (ناظم الاطباء). اخناس. (تاج المصادر بیهقی). ارجاه. (زوزنی) :
چو سیب رخ نهم بر دست شاهان
سبد واپس برد سیب سپاهان.
نظامی.
گر او میبرد سوی آتش سجود
تو واپس چرا میبری دست جود.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
باز خریدن چیز فروختۀ خویش
لغت نامه دهخدا
تصویری از پس خریدن
تصویر پس خریدن
باز خریدن چیز فروخته خویش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا خریدن
تصویر وا خریدن
باز خریدن دوباره خریدن، خریداری کردن: (و انکه خواهی از بلایش و اخری جان او را در تضرع آوری) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار